دستام بوی خاک میداد..... به جرم چیدن گل، من رو به دار آویختن اما هیچ کس نگفت که شاید گلی کاشته باشم. به وبلاگمون خوش اومدین نظر یادتون نره کپی با ذکر منبع خوش حال میشیم تو وبلاگمون عضو بشید تبادل لینک صورت میگیرد به علت بروز بودن از صفحات دیگه هم دیدن کنید ممنون مهتاب و آلا ✿◕ ‿ ◕✿   ❀◕ ‿ ◕❀   ❁◕ ‿ ◕❁   ✾◕ ‿ ◕✾  --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ -♥ ♥ ♥ -♥ --♥ ---♥ -----♥ -------♥ --------♥ ---------♥ -----------♥ -------------♥ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` -------------♥ -----------♥ ---------♥ --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ -♥ ♥ ♥ -♥ --♥ ---♥ -----♥ -------♥ --------♥ ---------♥ -----------♥ -------------♥ ,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’`
categories
friends

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 323
بازدید کل : 363313
تعداد مطالب : 1134
تعداد نظرات : 850
تعداد آنلاین : 1




مرجع کد آهنگ برای وبلاگ

فور یو چت

قفل

جاوا اسكریپت

..... دنیای کدهای جاوا اسکریپت ...... کد حرفه ای قفل کردن کامل راست کلیک .................... آیکون
..
..
..
..
..
..
..
شاه سلطان حسین

 

شاه سلطان حسین 

 

شاه سلطان حسین آخرین پادشاه از خاندان صفوی بود که در ????ه.ق به جای پدر بر تخت سلطنت نشست و توانست مدتی رسما بر کل کشور ایران حکومت نماید. سلطنت وی با شورش افغانها و اشغال اصفهان به دست آنها پایان یافت. وی مردی بسیار هوسران و ضعیف النفس بود. در دوره حکومت وی آخرین بازمانده‌های نظم حکومتی و ساختار اداری که با تلاشهای شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس کبیر ایجاد شده بود از میان رفت.

وی عملا هیچ قدرتی در اداره امور نداشت و حتی علاقه‌ای هم به دانستن اتفاقاتی که در اطرافش می‌افتاد نشان نمی‌داد. کشور در هرج و مرج نابسامانی فرو رفت و هر نوع فسق و فجوری بدون هیچ ممانعتی حتی در پایتخت رخ می‌داد. شرح برخی هوسرانی‌ها و نابسامانی‌های دوره حکومت وی در کتاب رستم التواریخ در اوایل حکومت فتحعلی شاه قاجار نوشته شده‌است.

روس‌ها که تعرضات خود را از زمان شاه اسماعیل دوم آغاز کرده بودند در زمان شاه سلطان حسین شروع به مداخله در امور قفقازیه کرده و حتی سواحل دریای خزر از دربند تا استرآباد(گرگان فعلی) را به تصرف خود درآوردند.

در دوران وی همچنی شورش‌های افغانان غلجایی و ابدالی بی‌پاسخ ماند و در نهایت منجر به استیلای محمود افغان از طایفه غلزایی و تصرف اصفهان به دست وی گشت،سلطان حسین به شکلی باور ناپذیر و منحصر به فرد درماندگی و ناتوانی خویش را با گذاشتن تاج بر سر محمود افغان در ?? محرم ????ه.ق به اثبات رسانید.

شاه سلطان حسین پادشاهی که همانند دیگر پادشاهان پرورده دست غلامان و حرمسرا بود ، پس ازبه سلطنت رسیدن شیوه زندگی پیشین را پی گیری کرده و اداره کشور را به وزیران سپرد.
 

 
شاه سلطان حسین صفوی


آنگاه که اراده به انجام کاری می کرد جز با مشورت پیشگویان و اندرزهای خرافی آنان نبود. همزمان با چنین رهبری در ایران، کشور روسیه زیر فرمان پطر کبیر در شمال، سلطان محمد عثمانی در غرب، و کشور های اروپائی ( انگلیس، هلند و فرانسه) با فرمانروایان آزموده همه از نابسامانی و ضعف سلسله صفوی آگاه شده و هر یک به گونه ای چشم به ایران دوخته و برای سود جوئی از این میدان بی سردار نقشه های شیطانی می کشیدند. از سوی دیگر فرمانداران داخلی هر یک سر شورش برداشتند که از میان آنان محمود پسرمیر ویس گوی را ربود.
 
میرویس کلانتر قندهار بود. پس از درگذشت او، برادرش میر عبدالعزیز جانشین او شد و به دست محمود کشته شد و امیران و سران غلزائی محمود را همراهی کرده و به لشگر کشی به ایران و ستیز با سلطان حسین یاری دادند.

محمود که با پادشاهی بی اراده و ضعیف روبرو بود به آسانی توانست شهر های ایران را یکی پس از دیگری تسخیر کرده و به سوی پایتخت بشتابد. در این هنگام به شاه نامه نوشت و از او در خواست کرد که فرمانداری قندها و خراسان و کرمان را به خاندان او نسل به نسل واگذارد و نیز دختر او را خواستگاری کرد. شاه سلطان حسین در جواب نوشت:« مطالب شما که نوشتید، همه امکان دارد که صورت پذیرد، اما دختردادن شیعه به سنی ممکن نیست، و شاه به رعیت خود دختر دادن را صلاح نمی بیند

محمود کرمان را گرفت و چون به اصفهان نزدیک می شد، شاه به او پیام فرستاد که آنچه راکه می خواستی پذیرفتم. محمود پاسخ داد که دیگر چیزی در اختیار شما نیست که به من ببخشی!! و بدین روی پس از رسیدن محمود به اصفهان ، شاه سلطان حسین با دست خود تاج شاهی کشور ایران را بر سر محمود نهاد. به گفته احمد پناهی سمنانی:« تاجی را که شاه اسماعیل اول، با دلیریها یش به مدد شمشیر کج قزلباش ها بر سر نهاده بود، شاه سلطان حسین، با زبونی و خفت تام، بر سر یکی ازکم اهمیت ترین رعایای افغانی خود گذاشت

در این هنگام محمود نه تنها دختر بلکه از چهار صد زن نواب همایون فقط چهار زن را در اختیار سلطان گذاشت. اما در این شکست و تراژدی تاریخ ایران،تنها شاه سلطان حسین و ضعف و سستی او گنه کار نبود، بلکه تاریخ دیروز هر کشور ی در ساختار سرنوشت امروز ملت و ملک نقش دارد. بزرگترین عواملی که در فروپاشی سلسله 228 ساله صفوی مؤثربودند و زمانها پیش از روی کار آمدن شاه سلطان حسین پایه گذاری شده بودند به ترتیب زیر است.

1- نبودن نیروی نظامی آراسته به هنگام حمله محمود برای جلوگیری از پیشرفت تند و نابهنگام دشمن.
2- نبودن همبستگی میان پادشاهی و مذهب، آنچنانکه این همبستگی در آغاز پایه گذار حکومت صفوی بود.
3- نفوذ، قدرت و تصمیم گیری ملکه ها و خواجه سرایان حرمسرا در ساختار اداره امور سیاسی و کشوری.
4- خوش گذرانی، زن بارگی و شرابخواری شاه و سرداران و بی خبری آنان از مسائل سیاسی و نارضایتی مردم.
5- حرم پروردگی ولیعهد و شاهزاگان و دور بودن آنها از هر گونه آموزش نظامی و سیاسی.
6- بی خبری از مشکلات روزانه مردم و شکاف بین حکومت و ملت، همه با هم در فروپاشی سلسله صفوی نقش داشتند.


زمینه جدایی افغانستان از ایران نیز در دوران شاه سلطان حسین نهاده شد، شاه سلطان حسین به توصیه درباریان مغرض و نا آگاه خود گرگین خان گرجی را بدون توجه به این كه وی با آداب و رسوم پشتون ها نا آشنا ست و كار را خرابتر خواهد كرد و بر وخامت اوضاع خواهد افزود به حكومت قندهار بر گزید تا اوضاع منطقه را آرام كند. به اسلام گرویدن گرگین خان دلیل عمده گماردن او به حكمرانی قندهار و موفق بودن او در سركوب كردن بلوچها كه خطه كرمان را...


«میرویس» بزرگ قندهاری ها كه برای تظلم از جور و ستم عبد الله خان حكمران اعزامی دولت صفویان رنج سفر به اصفهان را بر خود هموار كرده بود ولی موفق به دیدار شاه سلطان حسین نشده بود ?? نوامبر سال ???? (???? خورشیدی) با دست خالی به قندهار باز گشت و سران طوایف ناحیه را به باغ خود دعوت كرد و وجود ضعف در اركان دولتی و رواج فساد اداری و چاپلوسی در دربار صفوی را برایشان بیان داشت و گفت كه شاه در محاصره عده ای كوته نظر آزمند است و كسی نمی تواند، حتی برای تظلم به او دسترسی یابد و احكام انتصابات خرید و فروش می شود و دلسوز وجود ندارد.

پشتونهای قندهار تا آن زمان سابقه نافرمانی و ضدیت با دولت متبوع، ایران، را نداشتند، شروع به نافرمانی کردند.

در قندهار، میر ویس فتاوی روحانیون سنی را كه به دست آورده بود به سران طوایف كه تا آن زمان حاضر به این درجه از تمرد نبودند نشان داد و قتل گرگین خان را مباح دانست، میرویس سپس با بكار بردن نیرنگ گرگین خان را به باغ خود دعوت كرد و در آنجا اورا بكشت.

شورش میرویس موفق شد زیرا كه شاه سلطان حسین بی كفایت قبلا طایفه ابدالی را از خود رنجانده بود تا از آنان كمك گیرد و ملك محمود سیستانی حاكم «فراه» را هم كشته بود و مردم آن ایالت ناراضی بودند.

پس از مرگ میر ویس درسال ???? میلادی، برادرش میر عبدالله (پدر اشرف افغان كه سكه های اشرفی یادگار زمان اوست) جایش را گرفت كه میر محمود پسر میر ویس عموی خود را كشت و به كرمان حمله برد.
 

سکه ای که به نام شاه سلطان حسین ضرب شده است


لطفعلیخان حاكم فارس به كمك كرمان شتافت و میر محمود را به قندهار فراری داد. شاه بی خرد اندكی بعد لطفعلیخان را معزول ساخت؛ این خبر كه به گوش میر محمود رسید در سال ???? میلادی با ?? هزار تن به كرمان حمله آورد و این شهررا متصرف شد و از آنجا از طریق یزد عازم اصفهان گردید. وی موفق به تصرف یزد نشد، ولی اصفهان را در ?? اكتبر سال ???? میلادی تصرف كرد و عملا به عمر دودمان صفویان پایان داد.

میر محمود، خود در سال ???? به دست پسر عمویش اشرف كشته شد. اشرف با قتل محمود انتقام خون پدرش را از او گرفت. بساط اشرف نیز ضمن سه جنگ به دست نادر برچیده شد.

به گزارش پارسینه داستان این مرد افغانى و اینكه چگونه توانست با حداكثر چهل هزار نفر افغان پایتخت با عظمت سلاطین صفوى را تصرف و خاندان دویست و هفتاد ساله این سلسله را منقرض نماید از شگفتیهاى تاریخ است.

محمود افغان در همین احوال روزى در دیوانخانه مى‏گذشت ناگهان آتش جنونش مشتعل شد و دستور داد كه پسران و برادران و خویشان و اولاد ذكور شاه سلطان حسین را كه در دیوانخانه بودند جمع كرده دست و پاى آنها را با كمربندشان بسته بیاورند. افغانان امتثال كرده و صد و پنجاه و نه نفر از اولاد شاه‏ عباس كه بعضى از آنها هم از زمان شاه سلیمان نابینا شده و دربند بوده، بحضور محمود آوردند.

محمود دستور داد از اول تا آخر آنها را گردن بزنند. جلادان بى‏ایمان شروع بكشتار كردند. خواجه ‏سرایان و خدمتگذاران گریبان چاك كرده مى‏گریستند، شاه سلطان حسین نیز كه حاضر بود بیش از همه فریاد و فغان مى‏نمود. افتان و خیزان نزد محمود آمد و عهد و میثاق قدیم را بیاد او آورد و براى نجات نور دیدگان خود با گریه و زارى بپاى محمود افتاد و پیشانى بخاك مالید ولى اینهمه گریه و التماس مؤثر واقع نشد دو نفر از شاهزادگان خود را در آغوش پدر انداخته شاه صورت خود را بروى اولاد گذاشت و مى‏گریست سلطان حسین گفت مرا بكش و این بیگناهان را نكش. عاقبت در دل سنگ و سخت محمود قدرى تأثیر كرد و بشاه سلطان حسین رو نمود كه آنها را بتو بخشیدم ولى چه فایده كه این بیگاناهان از شدت ترس زهره‏شان چاك شده و هر دو وفات یافته بودند.

قبر شاه سلطان حسین در قم و بقعه خاور بنا واقع است،در بقعه مدفن شاه سلطان حسین بالای کتیبه سراسری گچ بری شده کتیبه دیگری به خط نستعلیق و برروی کاشی دیده می شود.

 

 


Tags :
جمعه 6 بهمن 1391 13 مهـــتاب و آلا

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 38 صفحه بعد